شعر خنده دار 1403 2024 🤓 شعر طنز مجموعه اشعار خنده دار و بامزه اشعار طنز
شعر خنده دار 1403 + شعر خنده دار 2024 | در این مطلب از مجله روزگارنو جدیدترین متن های خنده دار برایتان آماده کرده ایم.در ادامه نوشته خنده دار و عکس خنده دار بسیار جالب را هم آورده ایم که امیدواریم برای لحظاتی بخندید و شاد باشید.
مجموعه ای از جوک خنده دار | متن خنده دار و جوک جدید | لطیفه های بامزه و باحال | متن طنز کوتاه و باحال | عکس نوشته خنده دار | جمله های طنز نوشته کوتاه | متن های طنز | جدیدترین متن طنز تکست ها خنده دار و طنز و لطیفه های بامزه و جالب را در این بخش روزگارنو گردآوری کرده ایم و امیدواریم با خواندن این مطلب لحظاتی شاد داشته باشید.
شعر خنده دار 1403 2024 🤓 شعر طنز مجموعه اشعار خنده دار و بامزه اشعار طنز
دیشب به خواب دیدم آن یار با وفا را
آغوش را گشودم گفتم بیا نگاراچون صبحدم پریدم از خواب ناز دیدم
دربرگرفته ام من افسوس متّکا را
دیشب به خواب دیدم گر دیده ام گدایی
سرشارم از زر و مال بی هیچ مدّعاییچون صبحدم رمیدم از خواب ناز دیدم
من هستم و لحافی همراه متکّاییگفتم خدا چه می شد گرخواب من شدی راست
می گشتمی گدایی بی چون و بی چراییاز دور که می آمد چون کبک خرامان بود
زلفان پریشانش بر شانه نمایان بودآمد چو به نزدیکم، هوش از سر من بربود
چون گنده سبیل او تا زیر زنخدان بود
عیالوارم عیالوارم عیالوار
به تار و پود این دنیا گرفتارحقوق آخر برجم سه مثقال
بدهکاری و وامم چند خروار
زنی دارم که ناترس و دلیر است
شجاعت هاش خیلی چشمگیر استنمی ترسد ز سوسک و موش هرگز
تو گویی که ز جان خویش سیر است
هرچند دلش ز غصّه ها خون شد و رفت
صدبار ادراه رفت بیرون شد و رفتچون دید که افتاده گره درکارش
بادادن رشوه سخت ممنون شد و رفت !
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
عید می آید و اجناس گران خواهد شدقیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس
باز سرویس گر فک و دهان خواهد شدهمسرم چند ورق لیست به من خواهد داد
و سرا پای وجودم نگران خواهد شدمی زنم ساز مخالف دو سه روزی اما
عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد
متن خنده دار و جوک جدید
بی همگان به سر شود، بی تو بسر نمی شود
این شب امتحان من، چرا سحر نمی شود؟!مولوی او که سر زده، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب، درس به سر نمی شود !خر به افراط زدم، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم، باز سحر نمی شود !كنون رزم virus و رستم شنو
دگرها شنيدستي اين هم شنوكه اسفنديارش يكی disk داد
بگفتا به رستم كه ای نيكزاددر اين disk باشد يكی file ناب
كه بگرفتم از site افراسياباین زندگی پُر غم ما آسان باد !
این سفره ی ما پُر از برنج و نان باد !یارانه ی ما قطع نماید هرکس
تا آخر عُمر بی زن و تنبان باد !
زان روز که این زمانه افراشته اند !
تخم بدی و جنگ و جدَل کاشته اند !یک عدّه فقیر زاده اند از مادر
یک عدّه همیشه خورده و داشته اند !پیری دیدم قباله ای در دستش
یک تیشه و چمچه، ماله ای در دستشمی آید و باوقار و هشتاد و سه سال !
دست زن بیست ساله ای در دستش !شتر در خواب بیند پنبه دانه
کچل را حسرت مو هست و شانه
لطیفه های بامزه و باحال
از دست زمانه تیر باید بخوری
دائم غم ناگزیر باید بخوریگفتم به تو عاشقی مکن، کار تو نیست
بچه! تو هنوز شیر باید بخوری!
از دست زمانه تیر باید بخوری
دائم غم ناگزیر باید بخوریگفتم به تو عاشقی مکن، کار تو نیست
بچه! تو هنوز شیر باید بخوری!
ساعتی از ته دل مینالید
که بسی زنگ زدم در عالمخواب سنگین چه فراوان دیدم
اهل بیدار شدن اما کماو از همه شکوه و شکایت دارد
از دست خودش فقط رضایت دارددر گوشه خانه مینشیند تنها
چون جغد به تک نشینی عادت دارد
انگار که از دماغ فیل افتاده است
یا از شکم کروکودیل افتاده استاما ورم قوزک پایش گوید
از روی درخت نارگیل افتاده است
در زخم زبان، فوق تخصص دارد
یک ریز، کنایه بر سرت می بارداو جز خود احمقش، کسی دیگر را
یک آدم ساده هم نمی پندارد
به بانک عشق تو دارم وثیقه
نگاهی کن بر این حسن سلیقهچو دانستم که فردا روز موزه است
تو را تبریک گفتم ای عتیقهافسوس که عمر جاودان رفت از کف
سرمایه شادی جهان رفت از کفدردا که جوانیام چه بیهوده گذشت
در دادن قسط و صف نان رفت از کف !
چون کاسب کوچه کار میباید داشت
در بالش خود دلار میباید داشتتا خوش گذرد چو پادشاهان قدیم
صد خانه، هزار یار می باید داشت
بله، من شاعر عصر فضایم
برای این که از امواج موزون کلاسیک،
جدایم
– به جان بچه هایم !_
زبان بنده مقداری دراز است !
چرا؟ چون شعر من پر رمز و راز است !
بیا ای جان شیرین !
بیا پهلوی من یک لحظه بنشین
بیا از راهیان شعر نو شو
کنار دفتر شعرم «ولو» شو
بخوان از دفترم، شعری به صد شوق
بگو : به به، به این ذوق
هلا! ای آشنای احتمالی
از این اشعار عالی
بگیر از من دو کیلو
به جایش
بده یک کاسه از آن آش آلو !
که این، با آن یکی، از حیث تأثیر
ندارند هیچ توفیر !
ابوالفضل زرویی نصرآباد
متن طنز کوتاه و باحال
تمام شعرهای من قشنگ است
مضامین کلام بنده شادند
گشادند
ولی سوراخ رزق بنده تنگ است
در این جا اندکی جای درنگ است
بیا ای مهربان تر
بیا ای ذهن تبدار چغندر !
به حال بنده بنگر
ببین دستان بی انصاف فرهنگ
چطوری بنده را اینجا تک انداخت
الاغ بد لگام بخت و اقبال
به مخلص جفتک انداخت
من اکنون شاعری آوازه خوانم
جوانم
پر است از شعر نو، احساسدانم !
آواز نخوان این همه، سرسام گرفتم
از دست تو هی قرص دیازپام گرفتم
لعنت به همان روز که تو کفتر خود را
پر دادی و من کفتری از بام گرفتم
عاشق شدم و پول هر آن چیز که داریم
با زور خودم از پدرم وام گرفتم !
با حافظ و میخانه پدر بود مخالف
فالی فقط از حضرت خیام گرفتم !
یک بار خبردار شدم کوی بهشتی
یک بار مچ ات را سر اعدام گرفتم
گفتی که نکن، حرف نزن، خنده حرام است
در خانه ی تو دیپلم احکام گرفتم !
از بس که تو هی گفتی و من کرده ام اجرا
الگوی بد نسل زنان، نام گرفتم
افسوس نشد طنز سیاسی بنویسم
زن بودم و از شوهرم الهام گرفتم
شب خسته از آواز تو خوابیدم و دیدم
در خواب تو مردی و من آرام گرفتم!
ناهید نوری
ای در وجودت چشم عالم مات و مبهوت
دنیا فدای غمزه های چشم و ابروت!
آمیزه ای از انبه و موز و انار است
طعم لبان تو که دارد رنگ شاتوت!
بر گیسوی کشمیری ات پیچیده ای باز
شال کرشمه از حریرستان لاهوت!
بگذار تا آخر دنیا بخوابم
در سایه سار پربهار باغ لیموت!
گشتم ولی مثل تو را پیدا نکردم
در هندوچین و قندهار و بلخ و بیروت!
یدالله گودرزی
عکس نوشته خنده دار
طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن
معاونی که مشاور شده است میداند
چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام میو گفت: ژاژ خاییدن
حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:
شنیده ایم که درد آور است زاییدن …
بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن
جماعت شعرا را مدام پاییدن
خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن
زبان گشودن و دُر ریختن … مشاییدن
صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو:
که آزموده خطا بود آزماییدن
تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی
خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن!
سعید بیابانکی
گمان و حدس و باور لنگه کفش
میرود گاهی فراتر لنگه کفش
بعد ازین حتی حقوق مرد و زن
می کند بی شک برابر! لنگه کفش
مطمئنا خورده بر فرق پدر
گر نباشد پای مادر لنگه کفش!
می خورد برجای جای هیکلت
کی شود قانع به یک سر لنگه کفش
در مساجد نیز دیدم عده ای
می برند از پای منبر لنگه کفش
جفت آن البته لازم میشود
شد ردیف شعر ما گر لنگه کفش
مال مومن را حلالش خوانده اند
پس نخواهد داد دیگر لنگه کفش
آن قدر داغ است بازارش که شد
داغ تر از لیگ برتر لنگه کفش
آبی و قرمز فراموشش کنید
میشود یک روز سرور لنگه کفش!
گاه از دست تماشاگر نما
میخورد آن جای داور لنگه کفش!
ظالمی را گر ببیند در جهان
می زند بر سیم آخر لنگه کفش
راشد انصاری
یکی از بزرگان به شکلی تمیز
شنیدم که چسبید عمری به میز!
چو گیسویِ مهطلعتانِ «طراز»
مدیریت و عمر او شد دراز
به هنگام نزعش ز خویشان کسی
بر آن میز زد زور بیجا بسی
نشد کَنده میز از برِ محتضر
مگر شد از آن محتضر را خبر
بزد شیشه قرص را بر سرش
که میزش نگردد جدا از برش
همه در عجب چون پس از مرگ نیز
نداد از کف خویش دامان میز
نگو میز بر کس ندارد وفا
تو بنگر وفاداری میز را
شده میّت و میز با هم کفن
در این کار حیران شده گورکن
جدا کردنش چون نه مقدور شد
به همراه آن میز در گور شد!
سعید سلیمان پور ارومی
هرچند که اندام تو برف سبلان است
از گرمی اهوازِ لبت بوسه پزان است
یک شهر در این عرضه تقاضای تو دارد
تقصیر لبت نیست اگر بوسه گران است
بازار طلا نیست اگر موی طلاییت
با هر وزش باد چرا در نوسان است؟
سر ریز شدم از یقه پیرهن از بس
در عشق تو سیال تنم در فوران است
تا بره ی چشمان تو را گرگ ندزدد
در مرتع گیسوت، دلم چشم چران است
هر بار که تبخیر شد از ذهن خیالت
آن سوی دگر خاطره ات در میعان است
رویای من این بود که همراه تو باشم
افسوس که در دست تو دست چمدان است
باران تنت کاش بر این خانه ببارد
هر چند که بخت بد من، قطره چکان است!
مجید آژ
جمله های طنز نوشته کوتاه
تو را از بین صدها گل من احمق جدا کردم
نفهمیدم غلط کردم من از اول خطا کردم
شدی نزدیک و هی گفتی ضرر حالا ندارد که
پسندیدم تو را، من هم ولی ناز و ادا کردم
شد آغاز ارتباط ما بدون فکر وبی منطق
لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم
پیامک میزدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9
خودت را کشتی و آخر شما را تو صدا کردم
و کم کم این پیامک ها عجیب و مهربان تر شد
و من هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم
نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را
و در رۆیا دو دستم را فرو توی حنا کردم!
به فکر مهریه بودم جهازم را چه میچیدم
من احمق ببین حتی که فکر شیربها کردم
از آن شب ساعت 9 من پیامک میزدم هر شب
خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم
شدی تو بی خیال و من شدم هی بی قرار تو
تو هی بر من جفا کردی، من احمق وفا کردم
ولی رفتم به یک مسجد، بلاتکلیف و مستأصل
برای آن که برگردی فقط نذر و دعا کردم
جواب آمد که: «واثق شو به الطاف خداوندی
مگر کوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم؟»
…من امشب بی خیال تو، ردیف و قافیه هستم
تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمی کردم
معصومه پاکروان
در آزمون سخت عشقت کم نیاوردم
مشروطی حتی ترم آخر هم نیاوردم
در پاسخ پرسیدن از راز بقای عشق
برهان ترد غیر مستحکم نیاوردم
پشت سرم حرف زیادی بود پیش از این
ازحرف بدخواهان به ابرو خم نیاوردم
داروی درد مزمن مردم شدم اما
تنها برای درد خود مرهم نیاوردم
ابلیس خود را خفه کردم با خیال تو
نامی زحوا گندم و آدم نیاوردم
شعری برایت بافتم با تاروپود عشق
اما برایت برگه ی شعرم نیاوردم
گم کرده بودم دست وپایم را به طوری که
از خاطرم رفت و گل مریم نیاوردم
محمدعلی ساکی
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
من ماندهام اینجا که حلال است، حرام است؟
با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گر یار پسندید تو را کار تمام است
در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
شد قافیه تکرار ولی مسئلهای نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا این که نه، همسایه ما در لب بام است
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
این جا است که مفهوم قعود تو قیام است
پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت
وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است
از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است
ناصر فیض
به منظور صفا و عشق و حالی!
سفر رفتیم یک شهر شمالی
هوای شهر ما آلوده بود و
هوای شهر آن ها بود عالی!
پتو و سفره را برداشت مادر
پدر هم توی دستش بود قالی
لب دریا رسیدیم و نشستیم
به سختی جور شد یک جای خالی!
نشد یک خانه یا ویلا بگیریم!
دلیلش نیست اصلا ضعف مالی!
دو ساعت بعد داداش بزرگم
خرید از سوپری پاچین و بالی!
من و داداش دیگر هم در این حین
به فکر گوجه بودیم و زغالی!
بگویم با شما چیزی که دیدم
نباشد حرف من هرگز خیالی
عزیزی بر سر خود روسری داشت!
یکی هم داشت یک مقدار شالی!
به پای عده ای شلوارکِ شیک!
وَ طرحش گل گلی یا خال خالی!
یکی قلیان لیمو میکشید و
یکی دنبال طعم پرتقالی!
صدای ضبط ماشینی بلند و
گروهی هم شده حالی به حالی!
وَ دریا بود تیره از کثیفی!
وَ ساحل هم شبیه آشغالی!
تمام نرخ ها چندین برابر
به طوری که مُخم کرد اتصالی!
ولی با این همه از بهر سوغات
خریدم یک عدد ظرف سفالی
یقین دارم حسابی سود کرده
به جز آلوچه ای، مَرد بلالی!
خیابان در خیابان بود خودرو
چه ایرانی، چه چینی، چه نپالی!
به جان مادرم دریا ندیدم
ز فرط جمعیت در آن حوالی
امیرحسین خوشحال
بنده ى خوب خدا مادر زن
ذکر خیرش همه جا مادر زن
خنده رو، مثل مربا شیرین
بهتر از باقلوا مادر زن
از دخالت متنفر، دلسوز
منطقی، راه بیا مادر زن
زندگى با زن و فرزند که نه
بلکه شیرین شده با مادر زن
از ششم هفتم هر برج به بعد
بهترین حامى ما مادر زن
صاحب صندوق قرض الحسنه
گره از کار گشا مادر زن
خانه اش خانه که نه رستوران
صبح تا شب سرِ پا مادر زن
گسل زلزله با او آرام
باعث دفع بلا مادر زن
طفلکى حضرت آدم که نداشت
مثل من، مثل شما مادر زن
بس که خوب است دلم مى خواهد
نه یکى، بلکه سه تا مادر زن
مصطفى مشایخى
«الا ای آهوی وحشی کجایی؟»
که دارم با تو قصد آشنایی
که من تنهام و سرگردان و بی کس
بیا تا با تو من وصلت کنم پس
اگرچه ظاهراً گردن کلفتم
ولیکن باطناً زیبای خفتهم!
اگر چه ظاهراً من چیز! هستم
ولیکن نَرم چون ساویز هستم!
بیا تا خطبهی عقدی بخوانیم
خدایی میشود؛ ما میتوانیم
چرا هی باشم اینطوری مشوّش؟
چرا گاهی نباشم خرّم و خَ(و)ش؟
رفیقت میشوم از بیخ، از جان
رفیقی بیکلک، مانند مامان
الا ای آهوی وحشی کجایی؟
اِهِنّی! یا اُهُنّی! یک صدایی!
برای عشق، تهران پایتخت است
سفیدندندهی هرگونه بخت است!
به عشق دیدنت آواره گشتم
درِگوشی بگم: بیچاره گشتم
چرا اینقدر، خوشگل دارد این شهر؟
مگر با بنده مشکل دارد این شهر؟!
به مترو بنگرم، تویش تو بینم
به خودرو بنگرم تویش تو بینم
به هر جا بنگرم، تاکسی، بیآرتی
به هر جا بنگرم کلاً تو هستی!
به هر کس میرسم میپرسم از او:
«گلی گم کردهام! آهوی من کو؟!
بگو آهوی من آیا تو هستی؟
تو هستی؟ یا تو هستی؟ یا تو هستی؟»
به مینا، پانتهآ، پروین و مهسا
به ساناز و به لیلا و پریسا…
همه گویند، […] جای خالی! هستم
خدا یاره مویه، کلاً به دستم!
من از بس که پیات گشتم، شدم گیج
و گشتم منصرف از امر تزویج
همان بهتر عزباُقلی بمیرم
بجای اینکه گُلگیجه! بگیرم
الا ای آهوی وحشی، کجایی؟
برو بابا! نمیخواهد بیایی!
رضا احسان پور
کرونا چیست؟ یک ویروس چینیست
نفوذش از دهان و چشم و بینیست
بلای آسمانی نیست اصلا
کرونا از بلایای زمینیستعلاج آن نه با عنبر نسارا
نه با این نسخههای این چنینیستعلاج آن مراعات تمیزیست
که پاکی و تمیزی امر دینیستبمان در خانهات تا میتوانی
کرونا را دوا خانهنشینیستیقین با هم شکستش میدهیم و
کنار هم کرونا را غمی نیست
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
عید میآید و اجناس گران خواهد شد
قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس
باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد
به بانک عشق تو دارم وثیقه
نگاهی کن بر این حسن سلیقه
چو دانستم که فردا روز موزه است
تو را تبریک گفتم ای عتیقه
لبی قرمزتر از ماتیک داری
دو تا چشم دراماتیک داری
چه شد بانو! نفهمیدم عزیزم
بگو چشمک زدی یا تیک داری؟
خداوندا سه دردم دادی یک بار
زن زشت و خر لنگ و طلبکار
خداوندا زن زشتم تو بردار
خودم دونم خر لنگ و طلبکار
شبی در خواب بودم مثل کاکتوس
زدی بر گونه من بی صدا بوس
ز درد خارشش فریاد زد دل
الهی در به در شی پشهی لوس
همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد
و سرا پای وجودم نگران خواهد شد
میزنم ساز مخالف دو سه روزی
اما عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد
شعر خنده دار
نوشته شعر خنده دار 1403 2024 🤓 شعر طنز مجموعه اشعار خنده دار و بامزه اشعار طنز اولین بار در روزگارنو. پدیدار شد.